یک پروانه آمده بود توی اتاقم گیر افتاده بود. پنجره باز بود اما نمی توانست راهش را پیدا کند. پشت شیشه مانده بود و هی بال بال میزد و هی خسته می شد و روی پرده می نشست. تمام جراتم را یکجا جمع کردم ! دستم را پشت چادرم قایم کردم و کمکش کردم که بیرون برود :دی