بخورد آنگاه با مادرش سوگند
به دین روشن و جان خردمند
به یزدان جهان و دین پاکان
به روشن جان نیکان و نیکان
به آب پاک و خاک و آتش و باد
به فرهنگ و وفا و دانش و داد
پ.ن.1. روزگاری بود که قسم راست مردمان این سرزمین به فرهنگ و دانش و خرد بود
پ.ن.2. کـــــــــــاش، دوباره روزی همینگونه گردد.
پ.ن.3. شعر بخشی از منظومه «ویس و رامین» است به قلم فخرالدین اسعد گرگانی. قرن پنجم هجری - بماند که اصل داستان مربوط به خیلی پیش تر از اینهاست
Some times I feel as if I'm Jesus!
I suffer a while, then happiness comes to my family
p.s. If they are happy, I'm OK with suffering
شب تاریک و سنگستان و مو(من) مست
قدح از دست مو(من) افتاد و نشکست
نگهدارنده اش نیکو نگه داشته
وگرنه صد قدح نفتاده بشکست
از رباعیات باباطاهر
کتاب «جنایت و مکافات» اثر داستایوفسکی را نخوانید.
بلی، نخوانید! این کتاب بقدری قوی است که در دوران مطالعه اش حس مالیخولیایی می گرفتم. درگیری وجدان هشیار و خفته و جنگ بینشان را آشکارا در روح خود خواهید دید.
اعتراف می کنم؛
بارها مرگ خود را تصور کرده ام و در سوگ خویش اشک ریخته ام. به جای خودم و به جای دیگران.
هنوز هم پیدا می شوند مردهایی که وقتی از مقابل می آیند و پیاده رو به هر علتی باریک شده است، می ایستند تا تو اول رد شوی.
پ.ن. عنوان را ببینید.
امروز* برای من بهترین روز زندگیم است. نه بخاطر آنچه که داخل جعبه بود، بلکه بخاطر نوشته ای که روی جعبه قرار داشت.
دست خطـــــی پــــــاک بود. ساده و کودکانه. متنی که با نام خدا آغاز می شد. اولین نامه عاشقانه، برای من.
زلالی آرزویی که کرده بود را می توانستی در دست خط بی آلایشش به روشنی ببینی
*. عنوان تاریخ است.